❤❤چشمانم چکه میکند به گمانم....❤❤

 

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ،

بس که حالم گرفته است ، چشمانم

غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ،

دلم را شکستی و رفتی ….

همه چیز گذشت و تمام شد ،

این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ،

انگار دیگر دنیای من بن بست شده ،

راهی

ندارم برای فرار از غمهایم…

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم،

کسی بودم که عاشقانه تو

را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ،

تو رفته ای و من بدون تو تنها

مانده ام ،

تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ،

هر چه عشق و دوست داشتن

است را از دلم دور میکنم،

اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا

نمیکنم….

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم،

تا کی باید برای

این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ،

دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی

فکر و خیال بخوابم…

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ،

هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا

 

که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

گرچه از همان روز اول میخواستمت ،

گرچه برایم دنیایی بودی و

هنوز هم گهگاهی

میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ،

چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ،

دلم اینجا تک و تنها راهش را

گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ،

هنوز هم دلت نیامده و خیالت ،

خیال مرا پریشان کرده …

 

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:16 توسط !!! gis0o!!!| |


می دانستم می روی

دیر یا زود

فرقی نداشت!

از همان اول

باور داشتم!

اما تو می گفتی: می مانم! شرط می بندم!

بیا ببین!

باختی

و اکنون تمام شهر

برای بُرد ِ من

جشن گرفته اند!

 

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:13 توسط !!! gis0o!!!| |

توراحس میکنم هردم...


که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...


من از شوق تماشایت...


نگاه از تو نمیگیرم....


تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار...


ولی..

افسوس...

این رویاست....


تمام آنچه حس کردم،

 

تمام آنچه میدیدم....


تو با من مهربان بودی...


واین رویا چه زیبا بود....


ولی....

 

افسوس....

 

که رویا بود....

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:32 توسط !!! gis0o!!!| |

 

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

 

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

 

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

 

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

 

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

 

آری با تو هستم ...!

 

با تویی که از کنارم گذشتی...

 

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:31 توسط !!! gis0o!!!| |
اون روزا که شروع آشنائی بود ..شروع آشنائی همیشه جالبه ولی زود گذره ...

 

گفتمش : دل می خری ؟

برسید چند؟

گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای بایش روی دل جا مانده بود


اما همیشه هر شروعی پابانی هم داره .. پایان تلخی که هر روزش بد تر از مرگه ولی با گذشت زمان اون تلخی هم برات طعم شیرینی داره ،


می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه


همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه 

تجربه و خاطره و گذر عمر
نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:29 توسط !!! gis0o!!!| |

چقــــــــدر باید بگذرد؟؟!


تا مـن


در مـرور خـاطراتم


وقتی از کنار تــو رد می شوم



تنـــم نلــرزد . .



بغضــم نگیــرد ..

کاش روزگارم این نبو
د

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 14:28 توسط !!! gis0o!!!| |
مینوشتی در کتابت قایقی خواهم ساخت

 

قایقی ساخته ای؟

در رود انداخته ای؟

میتوانم  برسم  قایقت جا دارد؟

دستانم خالیست

در کنارت جا هست؟

نان و ریحان و پنیرش با من

منم ان شهر قشنگ و زیبا میخواهم

سهراب

با توام ای سهراب

منم همچون تو از این خلق جهان دلگیرم

قایقت ساخته ای.............؟

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 1:48 توسط !!! gis0o!!!| |

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !

تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!

تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛

هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !

براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد

و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد

تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم

از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

................

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 1:46 توسط !!! gis0o!!!| |

بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید... منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم و هر لحظه بی آنکه تو بدانی برایت آرزوی بهترین ها را کردم... بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد.. .نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود... .بی آنکه خود خواهان آن باشی... بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی کشید... چشمانی که همواره به خاطر غم ها و شادی هایت بارانی بود و می درخشید هنگام دیدن چشمانت.... بعد از مرگم گرمای دستانم را حس نخواهی کرد.. .دستانی که روز وشب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند... بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید.... صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد تا بگوید :"دوستت دارم" بعد از مرگم خوابم را نخواهی دید.... خوابی که شاید دیدنش برای من آرزویم بود و امید چشم بر هم گذاشتنم.... بعد از مرگم رد پایم را پیدا نخواهی کرد... رد پایی که همواره سکوت شب را می شکست تا مطمئن شود تو در آرامش خواهی بود.... بعد از مرگم باغچه ی گل های رزم را نخواهی دید... .باغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود... بعد از مرگم نامه های ناتمامم را نخواهی خواند... .نامه هایی که سراسر شوق از تو نوشتن بود... بعد از مرگم تو حتی قبرم را نخواهی شناخت... .تویی که حتی روی قبرم از تو نوشتم... .نوشتم:"دوستت دارم" و نوشتم:"تو نیز دوستم بدار" بعد از مرگم تو در بی خبری خواهی بود.... روزی به خاک بر می گردم سال هاست مرده ام و فراموش شده ام... روزی که ره گذری غریبه گردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نام تو روی آن حک شده است... ناگزیر گردنبند را خاک خواهد کرد... قبر را روی آن قرار خواهد داد... روی تپه ای که دور از شهر است و تو حتی در خیالت هم آن تپه را تصور نخواهی کرد... آن روز هوا بارانی ست و من می ترسم که مبادا تو در جایی باشی که خیس شوی و چتری در دستانت نباشد... .من که به باران و خیس شدن از آن عادت کرده ام... . به راستی بعد از مرگم فراموش خواهم شد... بعد از مرگم چه کسی فانوس به دست بر سر قبرم برایم فاتحه می خواند؟ بعد از مرگم چه کسی با اشک چشمانش غبار بر قبرم را می شوید؟ بعد از مرگم چه کسی گیتار به دست آوازه رفتنم را می خواند؟ بعد از مرگم چه کسی برای نبودنم بی تاب و نا آرام میشود؟ بعد از مرگم چه کسی به یاده سوختن دلم لحظه ای یاد می کند مرا؟ بعد از مرگم چه کسی … ؟!


 

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 1:44 توسط !!! gis0o!!!| |

کهنه فروش تو کوچه مون داد میزد :
کهنه میخریم ، وسایل شکسته و درب و داغون میخریم . . .
بی اختیار فریاد زدم : قلب شکسته ای که روزگاری قیمت داشت هم میخری ؟
گفت : اگر برایت ارزش داشت ، به دست نا اهل و بی لیاقت نمی دادی تا آنرا بشکند . . .

راست میگفت . . .

 

باز هم صدای شكستن آمد شیشه نبود صدای شكستن دل عاشقی بود كه در تنهایی غرورش هم شكسته

نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت 23:56 توسط !!! gis0o!!!| |

                               تا حالا شده عاشق بشی ولی دلت نخواد بدونه؟؟؟؟
تا حالا شده تمام شب گریه کنی بدون اینکه بدونی چرا

دلت بخواد تا صبح بیدار بمونی ولی بدونی به جایی نمی رسی

تا حالا شده رفتنشو تماشا کنی ولی نخوای بره

بعد آروم تو دلت بگی دوست دارم اما نخوای بدونه

تا حالا شده....

نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت 23:54 توسط !!! gis0o!!!| |


برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست
...

برای تویی که احسا
سم از آن وجود نازنین توست ...

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است برای

برای تویی که قلبت پـا ک است ...

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت 23:52 توسط !!! gis0o!!!| |

خداوند، اون کسانی رو که ازش میخواهی کنارت باشن بهت نمیده، بلکه اون کسانی رو کنارت قرار میده که بهشون نیاز داری.....
 
بهشون نیاز داری تا کمکت کنن (تا کمک کردن رو یاد بگیری)، باعث رنجش تو بشن (چون تا گچ درد سنباده خوردن روتحمل نکنه، یک مجسمه
زیبا نمیشه)، تو رو ترک کنن (تا یادبگیری روی پای خودت بایستی)، عاشقانه دوستت داشته باشن (تا بدونی که تو هم باید عشق بورزی)، تا از تو انسانی ساخته بشه که خداوند میخواد تو اونطور باشی.
خدای عزیزم، اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه،
زیباست (چون دلی زیبا داره)، درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)، قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی) و من خیلی دوستش دارم. خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه. خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی و اخروی) عطا بفرما و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه انشاا... . خدایا، در سخت ترین لحظات یاریگرش باش تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظات زندگیش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت ها عاشقانه مهر بورزه.
خداوندا، همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ بفرما، هروقت بهت احتیاج داشت دستش رو بگیر (حتی اگه خودش یادش رفت بیاد در خونت و ازت کمک بخواد) و کاری کن این رو با تمام وجود درک کنه که هر آن هنگام که با تو و در کنار تو قدم برمیداره و گنجینه توکل به تو رو توی دلش حفظ کرده، همیشه و در همه حال ایمن خواهد بود.
دوستت دارم دوست عزیزم !
به این خاطر که الان توی دلت میگی : خدایا توکل به تو )

نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت 23:50 توسط !!! gis0o!!!| |
Like